. 🔷 کریم جوجو میگفت ذرهای به این چیزها اعتقاد ندارد. میگفت اگر قرار باشد به چیزی #اعتقاد داشته باشد - که دارد - آن چیز فقط #پول است. گفت: «پول مثل #اسید میمونه. هر چیز سختی رو آب میکنه. هر نهای رو تبدیل میکنه به آره و هر آرهای رو تو سهثانیه میکنه نه، تقریباً ۹۰ درصد اوقات این طوریه. چی میگی؟ . 🔶 یه قطره از اون اسید کافیه تا کارِت تو #گمرک و #دارایی و #بانک و #بیمه و #شهرداری سهثانیهای حل بشه. یه سرنگ دو سیسی از اون معجون کافیه تا چیزهایی که سُرمه بهشون میگه چسبِ بینِ آدمها آب بشه و شرشر بریزه پایین. رابطه خونی بین دو برادر یا پدر و پسر با خواهر و برادر با یه قاشق از اون اسید یهو دود میشه میره هوا؛ چی میگی، پسر؟ . 🔷 پول مثل آهنربا میمونه و تقریباً همه چیزهای خوب توی این دنیا یه جورایی از جنس آهناند. فقط چیزهایی رو نمیشه با پول خرید که قیمتی نداشته باشند. مثل یه لامپ سوخته یا باتری خالی یا یه تیکه سنگ گوشه خیابون. چی میگی؟ . 🔶 از من بشنو، وقتت رو پای پرستومرستوها تلف نکن. به جای این لیلیمجنونبازیها برو تو #بیزینس. اگه جیبت چاق باشه پرستوها خودشون مثل برادههای آهن پرواز میکنن و میآند سراغت.» این را که میگفت انگشتان دستش را مثل پرندهای توی هوا تکان داد و آورد و نشاند روی تخت. بعد زل زد توی صورتم و گفت: «?Do you agree» . 🔷 معلوم بود که با او موافق نبودم. من حاضر بودم همه اسکناسهای دنیا را برای #پرستو آتش بزنم. قسم میخورم. . 🔶 جوجو گفت: «چی میگی؟» . . . #عشق_و_چیزهای_دیگر #مصطفی_مستور #نشر_چشمه . #بهروز_و_زینت_الملوک (۵ از ۶) #مدار_صفر_درجه #حسن_فتحی #شبکه_یک_سیما ی ج.ا.ا . ۱۷ / #فروردین / ۹۹ . . . #پیر_داغر #فرخ_نعمتی #بیوک_میرزایی #فردین_خلعتبری #آژانس_یهود #صهیونیسم #شرافت https://www.instagram.com/p/B-mlpQ2jHhh/?igshid=nx3tgv7kqnsb
0 notes
• 📖 جدیدترین اثر مصطفی مستور با موضوعیت عشق . از روزی که پرستو را در کافه پیکولو دیده بودم بیش از سه هفته گذشته بود و من هنوز به راه حلی نرسیده بودم. نمیدانم چرا بدون هیچ دلیل روشنی فکر میکردم سرمه می تواند در حل مشکل کمکم کند. احتمالا به این خاطر که مراد یک جورهایی مرموز به نظر میرسید و بیشتر ما از عهد باستان تا امروز، همیشه فکر میکنیم آدمهای مرموز از بقیه داناترند. شاید هم به این خاطر سراغ مراد رفتم که به شکلی ناخودآگاه دوست داشتم درستی یا نادرستی این تصور باستانی را آزمایش کنم. شاید هم، خیلی ساده، دلیلش این بود که آن روزها کس دیگری بهتر از سرمه سراغ نداشتم. به هر حال شبی از شبهای اواخر مهرماه تصمیم گرفتم با سرمه بروم شب گردی. این تنها وقتی بود که میتوانستم سرحوصله با او حرف بزنم. همین جا بگویم احتمالا چیزهایی را که دربارهی آن شب می خواهم بگویم باور نخواهید کرد. من واقعا اصراری ندارم این چیزها را باور کنید چون حالا خودم هم در وقوع آنها به طور جدی تردید کردهام. منظورم این است حالا که سالها از آن زمان گذشته در وقایع آن شب شک کردهام. البته آن شب همه چیز را باور کرده بودم. 📚شما میتوانید از هرجای ایران که هستید این کتاب رو از کتابیسم تهیه کنید📚 www.ketabism.com #کتاب #کتابیسم #عشق_و_چیزهای_دیگر #مصطفی_مستور #نشر_چشمه (at Tehran, Iran)
0 notes