Tumgik
#گل🌹
rose1water · 8 months
Text
There is a lovely story told by Persian Sufis to explain their love of roses, particularly red roses. One day, the Holy Prophet (s) saw a rose and kissed it; the rose blushed and turned red. The Prophet pressed the rose to his blessed eyes and said, 'The rose is a manifestation of God's Glory.' (BA 77) […] 
Since this flower reveals Divine Beauty and Glory most perfectly, the nightingale—the symbol of the longing soul—is once and forever bound to love it; and the multitude of roses and nightingales in Persian poetry take on this metaphysical connotation of soul-bird and divine rose.
— Annemarie Schimmel, Mystical Dimensions of Islam
13 notes · View notes
tala-star · 17 days
Text
صباح ٠٠٠٠٠الهنا🌹
صباح ..........الخير🌹
صباح..................السعاده🌹
صباح............................الأمل🌹
صباح...................................الرضا🌹
صباح.......................................العسل🌹
صباح..........................................⁦🌹الحب🌹
صباح......................................الورد 🌹
صباح...................................الفل🌹
صباح............................الياسمين🌹
صباح.................. الخيرااات🌹
صباح........... الأنواااار🌹
صـــًًًًًًًًًًٍـًًًًًًًًًٍٍـبـًًًًًًًًٍٍٍـًًًًًًًٍٍٍٍـًًًًًًٍٍٍٍٍـًًًًًٍٍٍٍٍٍـًًًًٍٍٍٍٍٍٍـًًًٍٍٍٍٍٍٍٍـًًٍٍٍٍٍٍٍٍـًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍـٌاح
اٲإٲإلــًًًًًًًًًًٍـًًًًًًًًًٍٍـًًًًًًًًٍٍٍـًًًًًًًٍٍٍٍـًًًًًًٍٍٍٍٍ🌺ـًًـًًًًٍٍٍٍٍٍٍـًًًٍٍٍٍٍٍٍٍـًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍـًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍـٌورد
وعطــًًًًًًًًًًٍـًًًًًًًًًٍٍـًًًًًًًًٍٍٍـًًًًًًًٍٍٍٍـًًًًًًٍٍٍٍٍـًًًًًٍٍٍٍٍٍ🌺ـًًًًٍٍٍٍٍٍٍـًًًٍٍٍٍٍٍٍٍـًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍـًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍـٌـــره
‏ ‏‏
صباح الخير لأهل الخير🌹
گل ما غرد الطير🌹
صبااااح الــــــــــ🌹ــــــورد يا عطر الـــــ🌹ـــورد 🌹
صبااااح القـــــــ❤ــــــــلوب الطيبة🌹
صبااااح الفل والياسمين للناس الطيبين 🌹
Tumblr media
27 notes · View notes
fodilsworld · 4 months
Text
‏✿.¸¸.•°˚˚°✿
⇣ ♥️ ⇣
┊┊⇣
┊⇣
♥️
.
لا يكتمل مسائِيً ‎إلا بقلوب راقيـه
أَود أَنْ أَهمس ‎لهم
عسـى گل قلب بهالوقت يگـــــــون
"مـرتــآح "
واللي ‎#في قلبہ .. " أمآني "
يآعسى ربــي يحققهـآاا
︎❀ ♥️
🌹
2 notes · View notes
rabi-kabir · 2 years
Text
إقـرِوءوا هـٌذِا الدِعـُاءِ گل صباح
🌹 اللھم إني أحتسبت يومي هذِا لوجهك الكريم فيسـرِه لي و بارك لي فيه وتقبله مني.
🌹 اللھم أرِني مايرضِيك،
واسمعني مايرضِيك،
وانطقني مايرضَيك،
وأعني في طاعتك.
🌹 اللھم افتحّ لي أبواب رِحمتك، وارزقني من حيثُ لا أحتسب رزقاً حلالاً يرضيني يا رب ال��المين.
🌹 أستودع الله الذي لا تضيع ودائعه؛
ديني ونفسي وأمانتي وخواتيم عملي وبيتي وأهلي ومالي وجميع ما أنعم الله به عليَّ.
أستودعت الله نفسـي ووالداي وأخوتي واولادي فـي ديننا ومالنا وخواتيـم أعمالنا.
🌹 اللهـم حصن بيتي من أولـه لآخره ومن أعلاه لأسفله، وأبعد عنه الحرام بأنواعه.
🌹 اللهـم أخرجنـي منه عزيزاً وردنـي إليه أعز، وأجعل لنا فيه سعادة فـي ديننا ودنيانا.
🌹اللهم إني إستودعك قلبي فلا تجعل فيه أحداً غيرك.
اللهم إني إستودعك لاإله إلا الله فلقني إياها عند الموت.
اللهم إستودعك نفسي فلاتجعلني أخطو خطوة إلافي مرضاتك.
اللهم إستودعك كل شئ رزقتني وأعطيتني فاحفظه لي من شر خلقك أجمعين وأغفرلي ولوالداي يامن لاتضيع عنده الودائع.
🌹 أَللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هذَا صَلاحَاً، وَأَوْسَطَهُ فَلاحَاً، وَآخِرَهُ نَجاحَاً، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْم أَوَّلُهُ فَزَعُ، وَأَوْسَطُهُ جَزَعٌ، وَآخِرُهُ وَجَعٌ"
​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏
🌹 اللهم حصنّي وأهلي واخوتي ومعارفي وأصدقائي بحُصنك الحصين, وحبلك المتين من كيد الكآئدين وحسد الحـآسدين, وسحر الساحريـن, وظلم الظـالميــن, وعبث العـابثيــن, وتسلط وتلبس الجن والشياطيـن, ربي أسألك رحمه لأم أنجبتني, و أبٍ خُتم به اسمي, و أخوات و اخوان وأصدقاء وأحباب لا أستطيع العيش من دونـهم، اللهم ارزق كل مُحتاجٍ منهم و اشفي مريـضهم، وفرج كل هُمومهم، واشرح بالإيمان صُدورهم اللهم آميـــــــــــــــــن
دعاء تحصين النفس:
🌹 اللهم اني اعوذ بك من ساعه السوء و يوم السوء و ليلة السوء و صديق السوء و جار السوء و اعوذ بك من ذو الوجهين و ذو اللسانين و اعوذ بك من ابليس و ذريته و شياطينه و اعوذ بك من الحديد و الحريق و الطريق و ساعة الغفله ربنا عليك توكلت و انت رب العرش العظيم
🌹 اللهم اني حصنت نفسي و اهل بيتي جميعا بالحي القيوم الذي لا تاخذه سنة ولا نوم و دفعت عني و عنهم السوء بلا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم
🌹 اللهم إني أعوذ بك من بكاء يرهقني، وهمّ يفجعني.
🌹 اللهم اجبر خاطري، واشرح لي صدري، استغفرك ربي من كل الذُنوب و الخطايا .. ربي لا تكسر لي قلباً ولا تصعب علي أمراً ۆلا تحرمني من تعلقت به الروح واحفظ لي عائلتَي وأحبتي ۆمن أراد الخير لي.
_ سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله أكبر 🌺🌺
21 notes · View notes
fodile · 1 year
Text
☪︎☪︎
⓱ ‌رمضـــــــان ..🌙✨
✺,,ــــــــــ✹ـــــــــــ,,✺
طهر قلوبنا واستر عيوبنا واغفر ذنوبنا
واشرح صدورنا ، اللهم لا ترد لنا دعاء
ولا تخيب لنا رجاء ولا تسگـن جسدنا
داء وادفع عنا گل همٍ وبلاء .. 🤲❤️
‎ 🌹✨ صباح الخير
Tumblr media
2 notes · View notes
slyderman · 2 years
Text
تامبلر فارسی
تامبلر شبکه ی اجتماعی ای بود که وقتی از نزدیک باهاش آشنا شدم، خیلی سوپرایزم کرد
پر از ایده های مختلف، پست های زیبا و چشم نواز...خیلی کاملتر از شبکه های اجتماعی مشابه مثل توییتر به نظرم رسید
فقط یه بدی بزرگ داشت! محتوای تامبلر فارسی نداشت! و چیزی که بیشتر روی مخم بود، محتوایی بود که تامبلریست های فارسی زبان به زبون انگلیسی تولید می کردن! انگار یه سری تورلیدرن که می‌خوان به خارجیا نشون بدن که چقد ایران زیباست و چقد گل و بلبله همه چی و چقد خوبیم ما! در حالی که همه مون میدونیم اینطوری نیست! و ناامید شدم از این محیط!
تا این که امروز یه روزنه ی کوچیکی از فعالیت فارسی زبان ها توی این شبکه ی اجتماعی دیدم و یه مقدار امیدوار شدم.
خواستم بگم که از امروز به بعد، علاقه دارم که بیشتر از این، محتوای تامبلر فارسی رو گسترش بدم، به فارسی پست بزارم و پست های فارسی شما رو بازنشر کنم. از شما ایرونی های عزیز هم می‌خوام که حمایت کنین، فالو کنین همدیگه رو، اگه حتی همدیگه رو نمیشناسین. اگه به فعالیت کردن به زبون فارسی علاقه دارین هیچ دلیلی نداره که بخواین به زبون انگلیسی پست بزارین.
ارادتمند شما slyderman🌹
18 notes · View notes
mehrdadshaeghi · 1 year
Text
Tumblr media
شعر۱: یارب...
به درگاه پاک توسجده می کنم یارب!
تویی که مرامی بخشی...
به مرحمت عطای تو،توبه می کنم یارب!
تویی که توبه کنندگان را دوست می داری...
دراین شهرکسی قدر گل نمی داند!
تویی که قدرگل،ازبهربو می دانی...
من ان کویرعطش بار سوزناکِ غریب!
به لطف دریایی بودنت،بمن بها دادی...
به حال قایق بشکسته دل تودریایی!
که باکرامت خود،بشکسته رامداوایی!
توآن صفای درختی که شاخه های آن...
به یک به یک هرکدام،بذر عشق می پرورد!
'توآن هوای نسیمی که حس بایدکرد'!
نفس کشیدن دراین هوا به ایمانت...
من آن گدای فقیرم،توآبرودادی!
به من که هیچ نفهمیدم لطف واحسانت..‌.!
تابستان۹۲
برگرفته ازکتاب مرگ آلاله
شاعر مهردادشائقی(مِهر)
Instagram & telegram:@mehr_poet
🌹
Poem 1: O Lord...
I prostrate to your pure door, O Lord!
You are the one who forgives me...
By the mercy of your gift, I repent, O Lord!
You who love those who repent...
No one appreciates flowers in this city!
You, who appreciate flowers, know the smell...
I'm that desert of strange burning thirst!
Thanks to being a sea, you gave me a price...
Like a broken boat in the sea!
You heal the broken with your dignity!
You can be a tree whose branches...
One by one, the seed of love grows!
"In that breezy air that should be felt"!
Breathing in this air with your faith...
I am that poor beggar, you gave me honor!
I didn't understand anything about your kindness...!
Summer 2013
Taken from the book of Alala's death
Poet Mehrdadshaeghi (Mehr)
Instagram & telegram:@mehr_poet
🌹
https://t.me/mehr_poet
#poem #poet #poetry #poems #mehr #mehrdad_shaeghi
2 notes · View notes
werdsacompany · 6 months
Text
ادو پرفیوم زنانه فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret حجم 100 میلی لیتر
ادو پرفیوم زنانه فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret حجم 100 میلی لیتر
🌹 نقد و بررسی تخصصی ادو پرفیوم زنانه فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret حجم 100 میلی لیتر 🌹 اگر به دنبال یک ادو پرفیوم زنانه با بویی گلی و شیرین هستید، حتماً باید این محصول را امتحان کنید! ادو پرفیوم فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret بسیار خوشبو و جذاب است. با حجم 100 میلی لیتر، این ادو پرفیوم انتخابی عالی برای استفاده روزمره و همچنین مهمانی‌ها و مجالس است. بوی برگ‌های گل رز و عنبر در این ادو پرفیوم حس شیرینی را به شما القا می‌کند و احساس زنانگی و زیبایی را تقویت می‌کند. همچنین، ماندگاری بسیار خوبی دارد و در طول روز بوی خوشبوی آن را احساس می‌کنید. من این ادو پرفیوم را به تمامی زنانی که به دنبال بویی شیرین و گلی هستند، توصیه می‌کنم. امیدوارم شما هم این ادو پرفیوم را دوست داشته باشید. اگر این محصول را تجربه کرده‌اید، با ما در میان بگذارید که نظرات شما را بشنویم! 🌸 #ادوپرفیوم #فراگرنسورد #RoseSeductionSecret #بوی_گلی #عطر_زنانه
- ادو پرفیوم زنانه - فراگرنس ورد - Rose Seduction Secret - حجم 100 میلی لیتر - بوی گلی - عطر زنانه
0 notes
werdsaco · 6 months
Text
ادو پرفیوم زنانه فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret حجم 100 میلی لیتر
ادو پرفیوم زنانه فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret حجم 100 میلی لیتر
🌹 اکتشاف کنید: ادو پرفیوم زنانه فراگرنس ورد مدل Rose Seduction Secret با حجم 100 میلی لیتر! یک عطر شیرین و جذاب با نت‌های گل رز و میوه‌های تازه که شما را به دنیایی از زیبایی و شور و شوق می‌برد. #ادوپرفیوم #عطر_زنانه #فراگرنسورد #RoseSeductionSecret #عطر_گل_رز
- عطر زنانه - فراگرنس ورد - Rose Seduction Secret - حجم 100 میلی لیتر - عطر گل رز
ادوپرفیوم #عطرزنانه #فراگرنسورد #RoseSeductionSecret #عطرگل_رز
1 note · View note
tebmahani · 8 months
Text
Tumblr media
آنه از گرین گیبلز
اثر لوسی مود مونت‌‌گومری
ترجمه بیگانه
🌹🌹 🌹🌹
فصل پنجم
گذشته‌‌‌ی آنه
🌹🌹 🌹🌹
آنه با لحنی که انگار می‌‌‌خواهد راز مهمی را با ماریلا در میان بگذارد گفت: «یه چیز رو می‌‌‌دونی؟ من تصمیم گرفتم که از این سفر، لذت ببرم. من به تجربه می‌‌‌دونم که همیشه می‌‌‌تونی از چیزی لذت ببری اگه واقعا تصمیم بگیری که اینکار رو بکنی. البته که باید خیلی جدی روی تصمیمت وایسی. من در مورد برگشتن به پرورشگاه فکر نمی‌‌‌کنم؛ نه تا زمانی‌‌‌که تو راهیم و به مقصد نرسیدیم. می‌‌‌خوام فقط به مسیری که توشیم، فکر کنم. اوه! اونجا رو ببین: یه رز وحشی کوچولو، زودتر از موعد، گل داده! به نظرت این دوست داشتنی نیس؟ فکر نمی‌‌‌کنی که این گل، خوشحاله، چون یه گل رزه؟ واقعا عالی نبود اگه رزها هم می‌‌‌تونستن حرف بزنن؟ مطمئنم اگه رزها می‌‌‌تونستن حرف بزنن، حرفای خیلی قشنگی می‌‌‌زدن. به نظرم صورتی، جادوئی‌‌‌ترین و حیرت‌‌‌انگیزترین رنگ دنیاس. من عاشق رنگ صورتیم ولی نمی‌‌‌تونم لباس صورتی بپوشم. آدمائی که موهاشون به رنگ قرمزه، نمی‌‌‌تونن لباس صورتی رنگ بپوشن؛ حتی توی خیال و رویاهاشون هم نمی‌‌‌تونن اینکار رو بکنن. هیچ‌‌‌کس رو می‌‌‌شناسی که وقتی بچه بوده رنگ موهاش قرمز بوده ولی وقتی بزرگ شده، رنگ موهاش عوض شده؟» ماریلا با بدجنسی گفت: «نه! هیچ‌‌‌وقت همچین چیزی نشنیدم و فکر نمی‌‌‌کنم این اتفاق برای تو هم بیفته.» آنه آه کشید: «خب! اینم یه امید دیگه که از دست رفت. «زندگی من، قبرستانی بی‌‌‌عیب و نقص، از امیدهائی است که در آن دفن شده است.» این جمله‌‌‌ایه که یه بار توی یه کتاب خوندم؛ و هروقت احساس ناامیدی می‌‌‌کنم این جمله رو با خودم تکرار می‌‌‌کنم تا خودم رو کمی آروم کنم و از ناراحتیم کم کنم.» ماریلا جوابش داد: «من که نمی‌‌‌فهمم، کجای این جمله آرامش‌‌‌بخشه؟»
- چرا! این جمله خیلی زیبا و رومانتیک به‌‌‌نظر می‌‌‌رسه. می‌‌‌دونی؟ وقتی این جمله رو به خودم می‌‌‌گم حس می‌‌‌کنم یه قهرمان زن توی یکی از کتابای داستانم. من عاشق چیزای رومانتیکم؛ و قبرستانی سرشار از امیدهای دفن شده، یکی از رومانتیک‌‌‌ترین چیزائیه که یه نفر می‌‌‌تونه تصورش کنه؛ تو اینطور فکر نمی‌‌‌کنی؟ من واقعا خوشحالم که چنین قبرستانی رو دارم.  امروزم قراره از روی «دریاچه‌‌‌ی آب‌‌‌های درخشان» رد بشیم؟»
- نه! از روی برکه‌‌‌ی بِری رد نمی‌‌‌شیم اگه منظورت از «دریاچه‌‌‌ی آب‌‌‌های درخشان» همینه. از جاده‌‌‌ی ساحلی می‌‌‌ریم.
آنه به گونه‌‌‌ای جواب داد انگار که در خیال و رویا فرو رفته است: «جاده‌‌‌ی ساحلی به‌‌‌نظر قشنگ می‌‌‌آد. اونجا به قشنگی اسمش هم هست یا نه؟ همین‌‌‌که تو گفتی «جاده‌‌‌ی ساحلی» من تو ذهنم تصویر زیباش رو دیدم. و شن‌‌‌های سفید هم اسم قشنگیه؛ ولی من این اسم رو به اندازه‌‌‌ی اسم اَوِنلی، دوست ندارم. اونلی یه اسم دوست داشتنیه. یه جوریه انگار با موسیقی ساختنش. آهنگ داره. چقد تا شن‌‌‌های سفید راهه؟»
- پنج مایل تا اونجا راهه. و از اونجائی که واضحا تو تصمیم داری به حرف زدنت ادامه بدی، بهتره اینقد چیزای عجیب و غریب سرهم نکنی و چیزی بگی که به یه دردی بخوره. بگو ببینم چی در مورد خودت می‌‌‌دونی؟
آنه با اشتیاق گفت: «اوه! چیزائی که من در مورد خودم می‌‌‌دونم؛ ارزش گفتن نداره. اما اگه بهم اجازه بدی بهت می‌‌‌گم که تو خیالاتم در مورد خودم، چی فکر می‌‌‌کنم. به‌‌‌نظرم این می‌‌‌تونه خیلی برات جالب‌‌‌تر باشه.»
- نه! نمی‌‌‌خوام چیزی درباره‌‌‌ی خیال‌‌‌پردازیات بشنوم. فقط چیزائی رو بگو که حقیقت محضه. از همون اول هم شروع کن. کجا به دنیا اومدی و چند سالته؟
آنه با آهی کوتاه، تسلیم حقیقت محض شد: «ماه مارچ گذشته، یازده سالم شد و در بُلینگ بِرِک نوا اسکواشه به دنیا اومدم. اسم پدرم، والتر شرلیه و توی دبیرستان بُلینگ بِرِک معلم بود. اسم مادرم، بِرتا شرلیه. به نظرت والتر و برتا، اسمای دوست‌‌داشتنی‌‌ای نیستن؟ من واقعا خوشحالم که پدر و مادرم اسمای قشنگی دارن. این واقعا شرمنده کننده‌‌س که اسم پدرت ... مثلا جِدِدیاه باشه؛ قبول داری؟» ماریلا که احساس می‌‌کرد مورد خطاب واقع شده تا نکته‌‌ی اخلاقی خوب و مفیدی را به خاطر آورد و آموزش دهد؛ گفت: «به نظرم تا زمانی‌‌که یه نفر، رفتار درستی رو داشته باشه؛ اصلا مهم نیس که اسمش چی باشه.» به‌‌نظر می‌‌رسید که آنه به فکر فرو رفته است: «خب، راستش ... نمی‌‌دونم. ... یه بار توی یه کتاب خوندم؛ مهم نیس چه اسمی رو روی گل رز بذاری؛ گل رز، گل رزه و همیشه همون عطر و رایحه رو داره؛ ولی من هیچ‌‌وقت این حرف رو باور نکردم. باورم نمی‌‌شه که گل رز، می‌‌تونست همینقد خوب باشه، اگه اسمش رو گذاشته بودن «خار» یا «کلم بوگندو».» به گمونم حتی اگه پدرم اسمش جِدِدیاه بود هم می‌‌تونست آدم خوبی باشه؛ اما مطمئنم که این اسم آزاردهنده بود. خب، مادرم هم توی دبیرستان معلم بود؛ اما وقتی که با پدرم ازدواج کرد؛ کارش رو رها کرد. شوهرداری به اندازه‌‌ی کافی سخت هست و مسئولیت سنگینیه. خانم توماس می‌‌گفت که مادر و پدرم، زوج دوست داشتنی‌‌ای بودن؛ ولی به اندازه‌‌ی موشای کلیسا، فقیر بودن. اونا توی یه خونه‌‌ی زرد خیلی کوچولو توی بُلینگ بِرِک زندگی می‌‌کردن. من هیچ‌‌وقت اون خونه رو ندیدم؛ اما هزاران بار، تصورش کردم. می‌‌تونم تصور کنم که یه پیچ امین‌‌الدوله تا پنجره‌‌ی اتاق نشیمنش بالا می‌‌اومده و گل‌‌های سنبل توی حیاط جلوئیش، رشد می‌‌کردن و گل‌‌های سوسن سفید، از توی جاده‌‌ی بیرون خونه شروع می‌‌شدن و از دروازه‌‌ی جلوی در، سرک می‌‌کشیدن و میومدن توی خونه. بله! همین‌‌جوری بوده! و از همه‌‌ی پنجره‌‌هاش پرده‌‌های چیت آویزون بوده. پرده‌‌های چیت، به خونه، حال و هوای خوبی می‌‌دن. من توی چنین خونه‌‌ای به دنیا اومدم.
خانم توماس می‌‌گفت که من بی‌‌نمک‌‌ترین و بی‌‌مزه‌‌ترین نوزادی بودم که ایشون به عمرش دیده ب��د. من خیلی لاغر و استخونی و کوچولو بودم و هیچی نداشتم غیر از چشم. ولی مادرم فکر می‌‌کرد من به طور بی‌‌عیب و نقص و فوق‌‌العاده‌‌ای خوشگلم. من فکر می‌‌کنم یه مادر بهتر می‌‌تونه درباره‌‌ی بچه‌‌ش قضاوت کنه و نظر بده تا کسی که خدمتکار خونه‌‌س و فقط می‌‌آد تا خونه رو بشوره و بسابه، تو اینطور فکر نمی‌‌کنی؟ به‌‌هرحال خوشحالم که مادرم از داشتن من خوشحال بوده. این واقعا ناراحت کننده بود اگه مجبور بودم فکر کنم که از دیدن من احساس ناامیدی می‌‌کرده؛ مخصوصا که خیلی بعد از تولد من زنده نموند. من فقط سه ماه داشتم که مادرم از شدت تب، فوت کرد. آرزومه که کاش اینقد عمر می‌‌کرد که می‌‌تونستم به خاطر بیارم که «مادر» صداش کردم. به نظرم خیلی قشنگه که بتونی به یکی بگی «مادر»؛ تو اینطور فکر نمی‌‌کنی؟ پدرم هم از همون تب، چهار روز بعدش فوت کرد. اینجوری شد که من یتیم شدم و مردم نگران شده بودن که وضعیت من چی می‌‌شه. برای همین خانم توماس به فکر افتاده بود که باید با من چکار کنه. می‌‌بینی؟ حتی اون‌‌موقع هم کسی من رو نمی‌‌خواست. به نظر می‌‌رسه که این سرنوشت منه. مادر و پدرم هر دو از جای خیلی دوری اومده بودن و همه می‌‌دونستن که اونا فامیل زنده‌‌ای ندارن. برای همینم خانم توماس آخرش به این نتیجه رسید که خودش، من رو برمی‌‌داره؛ هرچند خودش هم فقیر بود و شوهرش الکلی بود. خانم توماس، من رو با دست خالی و مشقت زیاد بزرگ کرد و خیلی از خودگذشتگی کرد تا من خوب تربیت بشم. به نظرت وقتی یکی رو با دست خالی و مشقت زیاد، بزرگ می‌‌کنن، یه چیزی تو وجودش، ایجاد می‌‌شه که موجب می‌‌شه از بقیه‌‌ی مردم بهتر باشه؟ آخه من هروقت شیطنت می‌‌کردم خانم توماس ازم می‌‌پرسید من چطور می‌‌تونم اینقد دختر بدی باشم وقتی ایشون با دست خالی و مشقت زیاد من رو بزرگ کرده. همیشه هم با لحن سرزنش‌‌آمیزی این رو بهم می‌‌گفت.
خانم و آقای توماس از بُلینگ بِرِک به مِریزوِل مهاجرت کردن؛ و من تا هشت سالگی با اونا زندگی کردم. من تو نگهداری کردن از بچه‌‌هاشون کمک می‌‌کردم. چهارتا بچه‌‌ی کوچیک‌‌تر از من داشتن؛ و می‌‌تونم بهت بگم که اونا به مراقبت خیلی زیادی، نیاز داشتن. بعدش آقای توماس، افتاد زیر یه قطار و فوت کرد و مادرش به خانم توماس گفت که خانم توماس و بچه‌‌ها می‌‌تونن برن پیش ایشون و با ایشون زندگی کنن؛ ولی مادر آقای توماس، من رو نمی‌‌خواس. خانم توماس خیلی نگران من شده بود و همه‌‌ش می‌‌گفت حالا باید با من چکار کنه. بعد خانم هَموند که بالای رودخونه زندگی می‌‌کردن؛ اومد پائین رودخونه به خونه‌‌ی خانم توماس و بهش گفت چون دیده که من تو نگهداری از بچه‌‌ها به درد می‌‌خورم، من رو با خودش می‌‌بره. اینجوری شد که من با خانم هَموند به بالای رودخونه رفتم تا باهاش زندگی کنم. خونه‌‌ش توی یه زمین بی‌‌درخت وسط جنگل بود ، که دورش پر بود از کُنده‌‌های بریده شده‌‌ی درختا. آدم اونجا احساس تنهائی و بی‌‌کسی و افسردگی می‌‌کرد. مطمئنم اگه قدرت تخیلم رو نداشتم نمی‌‌تونستم اونجا زندگی کنم. آقای هموند توی یه کارخونه‌‌ی کوچیک چوب‌‌بری کار می‌‌کرد و با خانم هموند، هشت تا بچه داشتن. خانم هموند، سه دفعه دوقلو به دنیا آورده بود. من بچه‌‌ها رو دوست دارم اگه تعدادشون کم باشه؛ ولی بچه‌‌های دوقلو، اونم سه بار پشت سر هم، دیگه خیلی زیاده. وقتی آخرین دوقلوها به دنیا اومدن خیلی جدی این رو به خانم هموند گفتم. من به طرز وحشتناکی خسته می‌‌شدم وقتی مجبور بودم دائم اونا رو بغل کنم و این‌‌طرف و اون‌‌طرف ببرم. من بیشتر از دو سال رو بالای اون رودخونه با خانم هموند زندگی کردم و بعدش آقای هموند فوت کرد و خانم هموند، کارای خونه‌‌ش رو بین اعضای فامیلش تقسیم کرد. ایشون بچه‌‌هاش رو بین فامیل، پخش کرد و خودش رفت آمریکا. منم مجبور شدم برم به پرورشگاه هُپتون، آخه هیچکس من رو قبول نمی‌‌کرد. توی پرورشگاه هم من رو نمی‌‌خواستن. اونا گفتن همینجوریش هم پرورشگاه، بیش از اندازه شلوغه.  ولی مجبور بودن من رو قبول کنن و من چهار ماه اونجا بودم تا اینکه خانم اسپنسر اومد اونجا.» آنه با آهی دیگر، حرفش را تمام کرد. ایندفعه احساس می‌‌کرد از رنج حرف زدن، رها شده است. کاملا مشخص بود که او دلش نمی‌‌خواهد درباره‌‌ی تجربیات زندگیش در دنیایی سخن بگوید که کسی در آن او را نمی‌‌خواست. ماریلا درحالیکه مادیان کهربائی را به پائین جاده‌‌ی ساحلی، هدایت می‌‌کرد از آنه پرسید: «تا حالا مدرسه رفتی؟»
- نه اونقدرا. سال آخری که با خانم توماس زندگی می‌‌کردم یه کم رفتم. وقتی به بالای رودخونه رفتم، راهمون تا مدرسه خیلی دور بود؛ اینقد که من نمی‌‌تونستم تو زمستون، پیاده برم مدرسه؛ تابستونا هم مدرسه تعطیل بود؛ برای همین هم فقط بهار و پائیز می‌‌تونستم برم مدرسه. ولی وقتی رفتم پرورشگاه، تونستم درس بخونم. خیلی خوب خوندن رو یاد گرفتم و شعرهای زیادی رو بلدم که از قلب شاعرا تراوش کرده مثل "نبرد هُهِنلیندن" و "اِدینبِرگ پس از فلُدِن" و "بینگِن راین". همینطور قسمت زیادی از شعرهای "بانوی دریاچه" و شعر "فصول" رو که جیمز تامپسون سروده رو بلدم. تو هم شعر رو دوست داری؟ دیدی وقتی یه شعر رو می‌‌خونیم انگار یه چیزی روی پشتت، موج برمی‌‌داره و بالا و پائین می‌‌ره؟ یه شاهکار ادبی تو کتاب کلاس پنجم هست به اسم "سقوط لهستان"؛ تک تک ابیاتش موجب می‌‌شه که از هیجان به خودت بلرزی. خب، درسته که من کتاب کلاس پنجم رو نداشتم؛ من فقط تا کلاس چهارم خوندم؛ ولی دخترایی که از من بزرگترن، کتاباشون رو به من قرض می‌‌دادن که بخونم.»
ماریلا درحالیکه از گوشه‌‌ی چشمش، آنه را زیر نظر داشت از او پرسید: «رفتار خانم توماس و خانم هَموند، باهات خوب بود؟» آنه به گونه‌‌ای جواب داد که انگار اعتمادبه‌‌نفسش را از دست داده است؛ چهره‌‌ی کوچک و حساسش، ناگهان از شدت خجالت، قرمز شد و شرم‌‌زدگی و خجالت، بر پیشانی‌‌اش نشست: «اووه! ... اوه! خب، اونا می‌‌خواستن که با من خوب باشن ... می‌‌دونم که دلشون می‌‌خواست تا جائیکه ممکنه با من مهربون باشن و رفتارشون خوب باشه. و وقتی مردم دلشون می‌‌خواد که باهات خوب رفتار کنن، تو دیگه خیلی اهمیت نمی‌‌دی اگه همیشه ... خیلی خوب رفتار نکنن. می‌‌دونی؟ اونا مشکلات زیادی داشتن که باهاشون دست و پنجه نرم کنن. می‌‌دونی؟ این خیلی سخته که یه شوهر الکلی داشته باشی. و واقعا سخته که سه بار پشت سر هم، بچه‌‌هات دوقلو از کار دربیان؛ قبول داری؟ اما من مطمئنم که اونا دلشون می‌‌خواست که رفتار خوبی با من داشته باشن.»
ماریلا، سوال دیگری نپرسید. برای سپری کردن بقیه‌‌ی راه ساحلی، آنه خودش را تسلیم سکوتی لذت‌‌بخش و ماورائی کرد که تخیل قدرتمندش به او ارزانی می‌‌داشت؛ و ماریلا مادیان کهربائی را درحالی‌‌ هدایت می‌‌کرد که ذره‌‌ای به راهی که می‌‌رفت توجهی نداشت و عمیقا در فکر فرو رفته بود. ناگهان احساس کرده بود که دلش به شدت برای این بچه‌‌ی بیچاره می‌‌سوزد. زندگی این بچه، فوق‌‌العاده مشقت‌‌بار و فاقد هرگونه عشق و محبت بود ... زندگی‌‌ای که در آن هیچ‌‌کس به او توجهی نداشت و تنها به او فقر و کار پر زحمت، تحمیل شده بود. ماریلا از آن دسته زنان باهوش بود که نیازی نداشت کل ماجرا را بداند و با شنیدن همین مختصر اشاراتی که آنه از گذشته‌‌‌اش کرده بود؛ حقیقت زندگی آنه را دریافته بود. اصلا عجیب نبود که آنه از فکر اینکه ممکن است در خانه‌‌‌ای واقعی و بین اعضای خانواده‌‌‌ای حقیقی زندگی کند؛ چنین به وجد آمده بود. چه حیف که او مجبور بود آنه را به پرورشگاه، پس بفرستد. چه می‌‌‌شد اگر ماریلا بیش از اندازه بزرگواری می‌‌‌کرد و اجازه می‌‌‌داد این خواسته و اشتیاق عجیب و غریب و نامعقول متیو، جامه‌‌‌ی عمل بپوشد و آنه نزد آن‌‌‌ها بماند. متیو سفت و سخت به خواسته‌‌‌اش چسبیده بود و مصرانه نشان داده بود که دلش می‌‌‌خواهد آنه نزد آن‌‌‌‌ها بماند؛ و دخترک هم، بچه‌‌‌ی خوبی به نظر می‌‌‌رسید که به حرف‌‌‌ها و خواسته‌‌‌های آن‌‌‌ها توجه می‌‌کرد و قابل تربیت کردن بود. ماریلا اندیشید: «این بچه بیش از اندازه حرف می‌‌‌زنه؛ ولی شاید بشه بهش یاد داد که اینکارش رو ترک کنه. و حرف‌‌‌هاش هم گستاخانه و بی‌‌‌ادبانه یا عامیانه نیس. یه جورائی شبیه یه بانوی متشخصه. احتمالا خانواده‌‌‌ش و اونائی که باهاش زندگی می‌‌‌کردن، آدمای خوبی بودن.»
جاده‌‌‌ی ساحلی، سرشار از درختان وحشی و به گونه‌‌‌ای دلتنگ ‌‌‌کننده و غم‌‌‌انگیز بود. در سمت راست جاده، انبوهی از درختان صنوبری به چشم می‌‌‌خورد که به دلیل خشکی زمین، کوچک و نارس به نظر می‌‌‌رسیدند؛ اما جنگ و کشمکشی که طی سال‌‌‌های دور و دراز با بادهای خلیج داشتند نتوانسته بود آن‌‌‌ها را دلسرد و ناامید کند و روحیه‌‌‌ی آن‌‌‌ها را از بین ببرد. در سمت چپ جاده، صخره‌‌‌های شنی قرمز رنگ شیب‌‌‌داری به چشم می‌‌‌خورد که آنقدر به جاده نزدیک بودند که ممکن بود برتعادل اسب کهربائی اثر بگذارند و اعصاب آدم‌‌‌هایی که در درشکه‌‌‌ای که او می‌‌‌کشید نشسته بودند را به هم بریزد.
در پای صخره‌‌ها، انبوهی از سنگریزه‌‌ها در کنار یکدیگر نشسته بودند و موج دریا بعد از آنکه آن‌‌ها را شستشو داده بود؛ کف خود را بر تن آن‌‌ها باقی گذارده بود. کمی آن‌‌سوتر خلیج‌‌های شنی کوچک به چشم ‌‌می‌‌خوردند که سنگ‌‌های گرد و صاف خود را چون جواهرات اقیانوس، گرامی می‌‌داشتند. ساحل که به پایان می‌‌رسید؛ دریای آبی و درخشان خودنمائی می‌‌کرد و مرغان دریائی بر بالای پهنه‌‌ی زیبای آن به پرواز درآمده بودند و پرهای بال‌‌هایشان زیر نور خورشید، چون نقره می‌‌درخشید. آنه پس از سکوت طولانی و معصومانه‌‌اش، با هیجان به سخن درآمد: «به نظرت دریا شگفت‌‌انگیز نیس؟ زمانی‌‌که مِریزوِل زندگی می‌‌کردم آقای توماس، یه بار یه درشکه‌‌ی پست رو اجاره کرد و همه‌‌مون رو برد به کنار ساحلی که ده مایل تا خونه فاصله داشت. من با اینکه مجبور بودم از بچه‌‌ها مراقبت کنم؛ اما از لحظه لحظه‌‌ی اون روز لذت بردم. من تا سال‌‌ها بعد، توی تصوراتم، بازم اون لحظات شاد رو زندگی کردم. ولی ساحل اینجا حتی از ساحل مِریزوِل هم قشنگ‌‌تره. به نظرت اون مرغای دریایی فوق‌‌العاده خوشگل نیستن؟ دلت می‌‌خواست یه مرغ دریایی بودی؟ فکر کنم من اگه یه دختر بچه نبودم؛ دلم می‌‌خواس که یه مرغ دریائی باشم. به نظرت لذت‌‌بخش نیس که زیر نور خورشید بیدار شی و از بالای آسمون، شیرجه بزنی به سمت آب و بعد هم تمام روز، بالای اون آبی خیال‌‌انگیز و دوست داشتنی پرواز کنی؟ بعدم که شب می‌‌شه برگردی به لونه‌‌ت. اوه! من الان می‌‌تونم خودم رو تصور کنم که دارم این‌‌کار رو می کنم. اون خونه‌‌ی بزرگ اونجا چیه؟»
- اون هتل شن‌‌های سفیده. آقای کِرک اداره‌‌ش می‌‌کنه ولی هنوز فصل شروع کارش، شروع نشده. تابستونا یه عالمه آمریکائی میان اینجا. اونا فکر می‌‌کنن که این ساحل، ساحل خوبی برای تفریح و وقت‌‌گذرونیه.
آنه که گوئی ماتم گرفته بود و ناراحتی در صدایش موج می‌‌زد گفت: «فکر کنم متاسفانه اونجا جائیه که خانم اسپنسر اقامت داره. دلم نمی‌‌خواد برسیم اونجا. یه جورائی، انگار این آخر همه‌‌چیز برای منه.»
0 notes
amira-ali · 11 months
Text
🌹 آللـබـρ ..
إنا نسألگ نفحة من نفحات رحمتگ ؛
لا تُبقي بؤساً ولا حزناً ولا ضيقاً ولا يأساً ..
يارب ..
اجعل لنا في هذه الأيام جبراً وخيراً وسعة
اللهم اجعلها شافية گافية وبـ گل خير آتية ..
1 note · View note
chris-florist · 1 year
Photo
Tumblr media
返咗 三文魚玫瑰 🍣✨🌹✨ 整花 Call 我 💁🏻‍♂️ 55342990 -------------------- 忽然奇想🌸【世界各地“花”嘅寫法👇🏻】上網揾唔到資料,於是續個國家翻譯😅 㩒入去打咗 #號嘅位置,欣賞下其他國家嘅花藝💁🏻‍♂️ ផ្កា Fjuri Bunga പൂക്കള് फूल voninkazo Цвеќе. 꽃 вәҗәннәтләрдә булырлар. ফুল أزهار lule አበቦች güllər گل Hoa flores མེ་ཏོག flor fugalaau mga bulaklak bloemen flowers Paj Kukkia ດອກຈໍາປາ Flori ပန်းပွင့်များ گۈل maruva ubaxyo Gėlės iintyatyambo izimbali blommor Lilled bláthanna flè ดอกไม้ சொல்லணி పువ్వులు Cveće kwiecie fleurs fleur blómur matalaʻiʻakau Ngā putiputi ყვავილები гүлдөр bafololo #ګلان 花 #ਫੁੱਲ #Maua #cvetje #kvety #senikau #ዕምባባታት květiny Ziedi fiori Blumen gul گوڵ Λουλούδια פרחים loreak Сәскәләр फूलहरू loolo'ob ফুল blodau ଫୁଲ [ସମ୍ପାଦନା] Цвеже Cveжe Te mau tiare Çiçek güller ᓄᓇᕋᑦ гүлдер ફૂલો Bunga पुष्प ಹೂವುಗಳು Blomme Virágok Flors Flores Blóm ya do̲ni cvijeće chal цветя менструация okooko osisi ծաղիկներ Blomster پھول Gullar Квіти Blomster Kwětki awọn ododo Flora Tsang Lego Blossoms Lipalesa tsa lipalesa Mau nyoba maluwa ᠴᠡᠴᠡᠭ᠃ цэцэг Bye bye flowers nunarait nauttiaq furanni Ebimuli -------------------- #florist #花籃 #開業花籃 #flowershop #花店 #花 # flowers #flower #香港花店 #天水圍花店 #元朗花店 #屯門花店 #開張花籃 #開張花牌 #花束 # 現成花束 # 求婚 #花牌 #grandopening # 99枝玫瑰 #開業花牌 # 優惠花 # 99支玫瑰 # 優惠 # hkflowershop #開張 #開業 # 現成花 # 賞花 #일상 # 現成 # freelanceflorist # 訂花 #日常 # 新店開張 # 優惠花束 #網上花店 # 網上訂花 # hkflorist # HomeKong # hello 上水 粉嶺 大埔 沙田 旺角 紅磡 尖沙咀 太子 長沙灣 深水埗 美孚 荃灣 錦田 元朗 天水圍 屯門 兆康 花名 https://www.instagram.com/p/CqXoBcdvF0y/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
rmzirn · 1 year
Photo
Tumblr media
این جا اگرچه گاه گل🌺 به زمستانِ❄ خسته خار می‌شود، این جا اگرچه روز🎇، گاه چون شبِ تار🌘 می‌شود، اما... بهار 🌹🥀🌷🌺🏵💮🌻🌱می‌شود. علی صالحی ┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✶ ࿐ྀུ༅࿇ #علی_صالحی #بهار_در_راه_است #بهار_در_دور_دست_سبز_است #بهار_کابوس_آدم_برفی_هاست #بهار_در_زمستان #بهار_دلنشین 💫💫🎖💫💫 #مدیریت_در_هزاره_سوم کانال ما در تلگرام: @QaRmZiRn https://www.instagram.com/p/Cnizkl8I0my/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
sarlakflower1 · 1 year
Photo
Tumblr media
‏‎کد 3️⃣9️⃣1️⃣ سفارش،پایه گل ترحیم مدل جدید و پایه گل افتتاحیه نمایشگاه ، مطب ، غرفه و فروشگاه در موسسه گل سرلک بازار گل محلاتی تهران. ارتفاع تاج گل : ۲.۳ متر 🚩 جهت اطلاع از قیمتها و یا ثبت سفارش با تلفن 09105245164 تماس بگیرید . 🌹 تولید انواع گل شاخه بریده و پخش عمده در بازار گل این امکان را به ما میدهد که از بهترین نوع گل در سفارشات استفاده نماییم . #پایه_گل_ترحیم_مدل_جدید #پایه_گل_نمایشگاهی #پایهگلترحیم #سفارش_پایه_گل_ترحیم_غرب_تهران #سفارش_پایه_گل_تبریک_فروشگاه #قیمت_تاج_گل_افتتاحیه_ارزان #قیمت_تاج_گل_ترحیم_بازار_گل‎‏ (در ‏‎Mahallati Flower Market بازارگل ميدان محلاتى‎‏) https://www.instagram.com/p/CjtsrchuEP5/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
psy-ramin · 2 years
Photo
Tumblr media
🍃گل برای زندگی🍃 شکوفه دادن شامل دستیابی به وضعیتی از عملکرد خوب در زندگی شما و زندگی در هماهنگی با همه موجودات و مهمتر از همه با خودتان است. شکوفایی و زندگی خوب و بدون رنج روحی. این شما هستید که خودتان را می پذیرید، مراقبت می کنید، دوست دارید و به خود اجازه می دهید کامل باشید. شکوفه دادن حالتی از آگاهی است که در هر یک از ما ساکن است. از نگاه کردن به بیرون، دست بردارید. مرسوم است که انسان رضایت خود را در دنیای بیرون جستجو می کند، اما شکوفایی واقعی در آن نیست. گل بخشی از گیاه است که به آن اجازه می دهد به زندگی ادامه دهد. گیاه از طریق گل، می تواند دانه های خود را پخش کند تا زندگی خود را در مزارع دیگر ادامه دهد. شکوفایی از درون به بیرون است، نه از بیرون به درون. شروع به سرمایه گذاری در افزایش احساسات مثبت خود کنید، فعالیت هایی را انجام دهید که شما را تشویق به توسعه خودشناسی و یادگیری مهارت های جدید می کند. با افرادی که انرژی و خرد خوبی به زندگی شما می افزایند، روابط مثبت ایجاد کنید. هدف روحی خود را در این زندگی بیابید و در آن جاده قدم بزنید و هماهنگ با کائنات و با خودتان قدم بردارید. به دنبال دستاوردها و آرزوهای صادقانه خود باشید، اما به دنبال تعادل باشید و بدانید چگونه باید طعم شیرین یک پیروزی کوچک را قدر بدانید. اینقدر نگران پایان نباشید، و از باز شدن داستان خود به نام زندگی لذت ببرید، جایی که شما نویسنده خود هستید. یک ♥️ برای کمک به شکوفایی محتوا در صفحه کامنت کنید! 🌹 ✨️ مقاله اختصاصی ارتباط و دریافت جواب هرگونه سوال یا راهنمایی از کائنات و ناخودآگاه جمعی برای افراد علاقه مند به مسائل پیشرفته تر... ⭕️ اعتبار مورد نیاز برای دریافت این مقاله 500,000 تومان 💢 جهت دریافت به دایرکت مراجعه کنید. ● ○ ● ○ https://t.me/PsyRamin https://instagram.com/Psy.Ramin/ https://virgool.io/@Psy.Ramin/ ●○●○●○ #هیپنوتیزم #اگاهی #آگاهی #هوشیاری #ارتعاش #مدیتیشن #خودآگاهی #خودشناسی #ناخودآگاه #ناخوداگاه #ذهن_ناخودآگاه #خوداگاهی (at آگاهی داروی روح و روان پنهان) https://www.instagram.com/p/CiuCwQUo6Gz/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
farzanmoe · 2 years
Photo
Tumblr media
. هوشنگ فرزان یه افسانه هست که میگه: اگر دختری سر هر اتفاقی سریع گریش می‌گیره اشک‌هاش تبدیل به گل آرزوها میشه... چقدر قشنگ...! 🥀🌷🌿🌺🌿🌻🌿🌹🌿💓🌾⭐️💝🌷🌿🌺🌿🌻🌿🌹🌿💓🌾⭐️💝 🥀 . 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 . ❤ . 📍مارا به دوستانتون معرفی کنید... 📍لطفا در زیر پست ها بی احترامی نکنید،تبلیغ در پستهای من ممنوع است . در صورت مشاهده بلاک میشود . آدرس کانال تلگرام: t.me/hooshangfarzan@ . مشاور خانوادگی این صفحه خانم دکتر اسماعیلی با آی دی rams.janahe256 #جملات_ناب #حرف_دل #تکست_خاص #نوشته #دلنوشته #جملات_زیبا #جملات_مثبت #جملات_انگیزشی #عاشقانه #روانشناسی #متن #متن_خاص #متن_عاشقانه #متن_زیبا  #عکس_نوشته #دلنوشت #سخنان_حکیمانه #دلنوشته_ها #دل_نوشته #دلنوشته_عاشقانه #سخنان_ناب  #متن_عکس  #متن_ادبی #شعر #متن_ناب  #شادی_ها #زندگی #جملات_قصار #تگ_فالو_لایک_کامنت_یادتون_نره_ (at اکسپلور) https://www.instagram.com/p/CiH-ajyvqmP/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes